گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تاریخ تمدن - اصلاح دین
فصل سی و یکم
.II- اخلاق


اختلاف رسوم زندگی در میان مسیحیان و عثمانیها بخوبی نشان میدهد که تا چه اندازه اصول اخلاقی هر جامعه با دگرگونی اوضاع جغرافیایی و زمانی دستخوش تغییر میشود. در همان سرزمینی که تا چندی پیش مسیحیت بیزانسی روش تکگانی را رسمی اعلام داشته بود، اینک روش چندگانی با استقرار تام حکومت میکرد، و زنان همان آب و خاک، که زمانی بر تخت امپراطوری قیصرها تکیه میزدند، اکنون خود را در حرمسرا از دیده ها پنهان میداشتند; و سلیمان با کمال وظیفهشناسی نیازمندیهای حرمسرایش را بر میآورد، بدون آنکه مانند فرانسوای اول، شارل پنجم، هنری هشتم، یا آلکساندر ششم دچار تردید و ندامت وجدانی شود و یا شانه از زیر بار مسئولیت جنسی خود خالی کند. تمدن ترک، مانند یونان باستان، زنان را دور از زندگی اجتماعی و در پس پرده نگاه میداشت، و به همین جهت میدان را برای بروز انواع انحرافات جنسی باز میگذارد. در همان خطهای که زمانی “رفاقت یونانی” موجب پیروزی در جنگها یا الهامبخش فیلسوفان میشد، اکنون همجنسگرایی به سبک عثمانیها رواج یافته بود.
به موجب دستور قرآن هر فرد حق داشت تا چهار زن عقدی و عدهای صیغه اختیار کند، اما فقط اقلیت معدودی میتوانستند از عهده چنین اسرافی برآیند. لشکریان عثمانی، که غالبا در جنگ بودند و مدتی از زوجه های خود دور میماندند، زنان بیوه یا دختران مسیحیان مغلوب

را به عقد خود در میآوردند، یا به صیغه میگرفتند. در این زمینه هیچ گونه نعصب دینی و نژادی مانع راهشان نبود; آنان زنان یونانی، صرب، بلغار، آلبانیایی، مجارستانی، آلمانی، ایتالیایی، روس، مغول، ایرانی، و عرب را یکسان به همسری میپذیرفتند و ایشان را مادر فرزندانشان میخواندند فرزندانی که بدون استثنا شرعی و عضو جامعه عثمانی محسوب میشدند. در آن شرایط دیگر نیازی به زنا باقی نمیماند; و وقتی چنان علمی اتفاق میافتاد کیفر آن بسیار شدید بود: زن را وادار میکردند خری خریداری کند و سوار بر آن در شهر بچرخد، و مرد پس از آنکه صد ضربه تازیانه نوش جان میکرد، میبایست دژخیم خود را ببوسد و انعامی هم به عنوان دسترنج به وی بدهد. هر شوهری میتوانست صرفا با اعلام اراده خود همسرش را طلاق بدهد، اما زوجه نمیتوانست خود را به این آسانیها از بند ازدواج رها سازد، مگر پس از مرافعه ها و اقدامهای پر طول و تفصیل.
سلیمان تا چهلسالگی ازدواج نکرد. از آن هنگام که همسر بایزید اول به اسارت امیر تیمور در آمد وظاهرا مورد تجاوز وی و تاتارهایش قرار گرفت سلاطین عثمانی برای جلوگیری از وقوع مجدد یک چنین رسوایی عهد کرده بودند که ازدواج رسمی نکنند و هیچ کس را به جز کنیزان به بستر خود راه ندهند. حرمسرای سلیمان از سیصد صیغه تشکیل مییافت که همه یا در بازار برده فروشان خریداری و یا در جنگ اسیر شده بودند، و تقریبا تمام آنها در اصل مسیحی بودند. وقتی قرار میشد سلطان به دیدار زنان حرمسرا برود، همگی زیباترین لباس خود را میپوشیدند، آرایش میکردند، و صف میبستند تا به او سلام کنند. سلطان با ادب بسیار باهر چند نفری از ایشان که فرصت مییافت تعارف میکرد و دستمالش را روی شانه زنی که بخصوص مورد پسندش واقع شده بود میگذاشت. هنگام خارج شدن از حرمسرا از آن زن خواهش میکرد که دستمالش را همان شب به وی بازگرداند. صبح روز بعد خلعتی از پارچه زربفت به آن زن هدیه میدادند و بر مقرریش میافزودند.
ممکن بود سلطان دو سه شب درحرم باقی بماند و لطف و کرم خود را شامل عده بیشتری از زنان سازد، اما پس از آن به کاخ خود بازمیگشت و اوقات خود را شب و روز با مردان به سر میبرد. زنان بندرت در کاخ او دیده میشدند و در شامها و مجالس رسمی به هیچ وجه حق شرکت نداشتند. با این وجود، در نظر همه کس پذیرفته شدن به حرمسرای سلطان افتخار بزرگی بود. اگر یکی از صیغه ها تا بیست و پنج سالگی دستمال سلطان را دریافت نمیکرد، از حرمسرا آزاد میشد معمولا هم شوهری از طبقه اول کشور به دست میآورد. در مورد سلیمان، این سازمان خوشبختانه سرانجام او را به فساد و ناتوانی نکشاند، زیرا وی اصولا مردی بود معتدل و خوددار.
درجامعه عثمانی معاشرت فقط در میان افراد همجنس معمول بود، و به همین جهت مجالس مهمانی مردان فاقد لطف وجود زن و شادی و خنده و پر حرفیش بود. با این وجود رسوم ادب و نزاکت مانند کشورهای مسیحی و شاید، به غیر از چین، هندوستان، ایتالیا، و فرانسه، بیشتر

از هر جای دیگر در میان ایشان مراعات میشد. بردگان خانگی بسیار زیاد بودند، ولی با ایشان به انسانیت رفتار میشد و قوانین چندی از حقوق آنان حمایت میکردند. و آزاد شد نشان از قید بردگی نیز شرایط آسانی داشت. گرچه وسایل بهداشت عمومی کمیاب بودند، اما نظافت فردی عمومیت داشت. روش نگاهداری حمامهای همگانی، که به نظر میرسد ایرانیان از سوریه یونانی شده به عاریت گرفته بودند، به جامعه ترک منتقل شده بود. در قسطنطنیه و دیگر شهرهای بزرگ امپراطوری این گونه حمامها را از سنگ مرمر و با زینت و تجمل بسیار میساختند. زمانی بود که برخی از قدیسان مسیحی بدان فخر میکردند که نیازی به آب و شستشو ندارند و از آن دوری میجستند، و حال آنکه در دین اسلام بر هر فرد واجب بود که پیش از ورود به مسجد یا شروع به نماز خود را غسل دهد. در واقع اسلام پاکیزگی را پس از خداشناسی مهمترین دستور دینی شمرده است. آداب سفر مزیتی بر آنچه معمول مسیحیان بود نداشت. غذا را با انگشتان از درون بشقابهای چوبی میخوردند و چنگال وجود نداشت. شراب را هیچ وقت در خانه نمینوشیدند، اما باده گساری در میکده ها متداول بود. با این حال، مست شدن در میان ایشان خیلی کمتر از کشورهای باختری اتفاق میافتاد. از قرن هشتم هجری (چهاردهم میلادی) نوشیدن قهوه در میان مسلمانان معمول شد. اول بار نام آن را در تاریخ حبشه میشنویم، و ظاهرا از آنجا به عربستان نفوذ یافت. جنانکه مشهور است در اصل مسلمانان قهوه را برای شب زنده داری در هنگام اجرای مراسم دینی مینوشیدهاند. هیچ یک از نویسندگان اروپایی قبل از سال 1592 میلادی نامی از آن به میان نیاورده است.
ترکها دارای بدنی قوی و محکم بودند و در پرطاقتی شهرت جهانی داشتند. گیسلن دو بوزیک دچار حیرت شد از اینکه دید بعضی از ترکها صد ضربه تازیانه را برروی پا و قوزکشان تحمل میکردند، “در حالی که گاهی اوقات ترکه های درخت زغال اخته روی بدنشان خرد میشد و از آنها ناله درد بر نمیخاست.” حتی افراد معمولی ترک از روی عادت باوقار راه میرفتند; و در این کردار جامه های گشادی که ناهنجاریهای اندام طعام پرورده شان را میپوشاند به ایشان کمک میکرد. توده مردم فینه ساده به سر میگذاشتند، و خوشپوشان و توانگران عمامهای هم به دور آن میپیچیدند. مرد و زن به یکسان عشق مفرطی به گل داشتند و باغچه های ترکی به سبب رنگهای متنوعشان مشهور بودند. ظاهرا یاس درختی، لاله، گل ابریشم، غارگیلاس، و آلاله از آنجا به اروپای باختری رفته است. ترکها دارای ظرافت و حساسیتی بودند که در زیر خاکستر جنگهایشان پوشیده میماند.
امروزه وقتی درسفرنامه جهانگردان مسیحی میخوانیم که ترکها، به غیراز هنگام جنگ، “فطرتا بیرحم نبودند” بلکه مردمی “مطیع و رام شدنی و خوشخو ... و دوست داشتنی و عموما مهربان بودند”، دچار شگفتی میشویم. فرانسیس بیکن شکوه کرده است که ترکها نسبت به جانوران بیش از همنوعان خود مهربانی میکردند. در واقع بیرحمی و خشونتشان وقتی بروز مییافت که ایمان و غیرتشان مورد تهدید قرار میگرفت،

و در آن هنگام بود که وحشیانهترین خصلتهای بشری را از خود ظاهر میساختند.
قوانین جنگی ترکها بخصوص بسیار سخت بود. به هیچ دشمنی پناه داده نمیشد، زنان و کودکان را از کشتار معاف میداشتند، اما افراد دشمن را، حتی اگر بی سلاح مانده و دست از مقاومت کشیده بودند، بدون آنکه جرمشان معلوم باشد قتل عام میکردند. با وجود این، سرنوشت بسیاری از شهرهایی که به دست آنها میافتاد بهتر از آن سرنوشت شهرهای ترکیی بود که به تصرف مسیحیان در میآمد. وقتی ابراهیم پاشا تبریز و بغداد را گرفت (941 ه ق، 1534 م) سربازانش را از غارت شهر و آزار مردمان منع کرد، و چون بار دیگر سلیمان قانونی بر تبریز دست یافت (992 ه ق، 1584م) باز آن را از قتل و غارت لشکریانش مصون نگاه داشت; اما هنگامی که شارل پنجم تونس را گشود (942 ه ق، 1535م) فقط با آزاد گذاردن سپاهیانش به چپاول کردن غنایم شهر توانست دستمزد آنها را بپردازد. با این همه، قوانین ترکها، در کیفرهای وحشیانه، رقیب و نظیر قوانین مسیحیان بود. کیفر دزدی بریدن یک پنجه دست بود تا چنگال دزدان از تصرف مال غیر کوتاه ماند.
قوانین اخلاقی ترکها شبیه مسیحیان بود، ایشان وفاداری به عهد را از افتخارات اخلاقی خود میشمردند، و معمولا نسبت به دشمنان تسلیم شده بر طبق موازین کاپیتولاسیون عمل میکردند. اما عالمان اخلاق ترک معتقد بودند که هیچ قول و وعدهای نباید مسلمان مومن را وادار به انجام کاری بر ضد منافع یا وظایف دینیش سازد; و به همین نسبت سلطان نیز میتوانست پیمانهای رسمی خود و نیاکانش را نقض کند. مسافران مسیحی در یادداشتهای خود آوردهاند که ترکها عموما “درستی، حس عدالت ... خیرخواهی، تقوا، و نیکوکاری” داشتند; اما تقریبا کلیه ماموران دولتی حاضر به رشوه گرفتن بودند. یکی از تاریخنویسان مسیحی اضافه میکند که بیشتر ماموران ترک در اصل مسیحی بودهاند; ولی باید این نکته را هم بر آن افزود که ایشان در هر حال به رسم و آیین ترکهای مسلمان پرورش مییافتند و خو میگرفتند. در ایالات عثمانی پاشایان هر محل مانند نایب کنسولهای روم باستان، در مدت زمامداری خود با شتاب هر چه تمامتر به اندوختن مال میپرداختند تا پیش از آنکه هوس سلطان بزرگشان شخص دیگری را به جای ایشان بگمارد، بار خود را بسته باشند. پاشایان در اولین فرصت مبالغی را که برای خریدن مقام خود رشوه داده بودند از مردم محل میگرفتند.
بازار فروش مقامهای دولتی در قسطنطنیه یا قاهره همان قدر رواج داشت که در پاریس و رم.
3- ادبیات و هنرها
ضعیفترین حلقه رابط در تمدن عثمانی، نقص وسایل لازم برای تحصیل و اشاعه دانش بود. پرورش عمومی معمولا مسئله پشت گوش افتادهای بود; دانش اندک هم چیز خطرناکی است. وسایل تحصیل به طور کلی در اختیار طلابی بود که قصد داشتند فن آموزش، حقوق، و امور اداری را فرا گیرند; و

در این رشته ها برنامه ها سیار سخت و مفصل بود. سلطان محمد فاتح و سلطان سلیمان قانونی فرصتی یافتند که بهبود و تحولی در وضع مدارس عثمانی به وجود بیاورند، و به کمک صدراعظمهای خود، و با پشتیبانی مالی ایشان، مدارسی تاسیس کردند. معلمان این مدارس مقام محترمی داشتند و موقعیت مالی ایشان از همکارانشان در عالم مسیحیت لاتینی بهتر بود. درس آنها اصولا مبتنی بر تعالیم “قرآن” بود، اما مباحثی چون ادبیات، ریاضیات، و فلسفه نیز در آن گنجانده میشدند، به طوری که فارغالتحصیلان آن مدارس گرچه در الاهیات تبحر بیشتری مییافتند تا در علوم، اما باز از لحاظ فنون مهندسی و سیاست کشورداری کاملا با کاروان مغرب زمین همگام بودند.
فقط اقلیت کوچکی از مردم خواندن و نوشتن میدانستند، اما در میان آن گروهی که با سواد بودند تقریبا همه شعر میسرودند; و خود سلیمان هم از این قاعده مستثنا نبود. ترکها نیز مانند ژاپونیها جلسات مسابقه عمومی برپا میکردند که در آن شعرا ساخته های خود را میخواندند; و سلیمان از ریاست بر این سرگرمی الهام گرفته از الاهه شعر حظ فراوان میبرد. در آن عصر ترکها صد شاعر معروف و مورد احترام عامه داشتند. ولی باید گفت که غرق شدن اندیشه ما غربیها در عظمت مقام و خصوصیات زبان خودمان چنان ما را از دیگران غافل داشته است که حتی نام بزرگترین غزلسرای ترک، یعنی محمود عبدالباقی، را نشنیدهایم. دوره شاعری وی چهار سلطنت را به هم پیوست; وی که در هنگام مرگ سلیمان قانونی چهلساله بود، سی و چهار سال دیگر هم به زندگی خود ادامه داد. وی در ابتدا حرفه زین سازی داشت، ولی ناگهان آن را ترک تا از راه سرودن شعر کسب معاش کند; و اگر سلیمان از محل موقوفات مسجد حقوق بدون خدمتی برای وی مقرر نکرده بود، مسلما سخت دچار تنگدستی میشد. سلطان مدیحهای نیز بر هدیهاش افزود و در قصیده خود از شعر عبدالباقی تمجید فراوان کرد. عبدالباقی این دین خود را با سرودن مرثیهای محکم و موثر در مرگ سلیمان به وی ادا کرد.
حتی در ترجمه این منظومه به زبان اروپایی، که در تلاش خود برای حفظ قوافی مکرر، شان و ارزش بیان اصلی را از دست میدهد، باز قسمتی از عمق هیجان و شکوه آن نمایان است.
آن شهسوار ملک سعادت که رخش او را، در هنگام جولان، عرصه عالم تنگ میآمد، آن کس که در برابر آب تیغش کفار مجارستان سر فرود میآوردند، و گوهر شمشیر او را اهل فرنگ پسند میکردند! چهرهای در لطافت چون گلبرک تر را در خاک نهاد، و خازن دوران او را، چون گوهری، به درج خاک سپرد.
حقا که زیب و زینت اقبال و جاه بود، شاه سگندر افسر و دارا سپاه بود; گردون به خاک پای او سر فرود آوردی; و خاک بارگاهش دنیا را سجدهگاه بودی، اندک عطای او کمترین گدایی را چون امیری میساخت.

پادشاهی بس با مروت و بس مهربان بود! ...
او را زار و زبون گردون دون مپندار; زیرا مقصود او ترک جاه و قرب ا بود ... .
مرغ روانش به سان همای بر آسمانها پرواز کرد، و بر حضیض خاک چند استخوانی بیش برجای نگذارد ... .
اقبال و بخت خسرو آفاق مستمدام! بر روح و بر روان شاه تحیات والسلام.
ترکها بیش از آن سرگرم مبارزه و غلبه یافتن بر کشورهای نیرومند بودند که بتوانند، از سر فرصت، به هنرهای ظریفی که وجه تمایز تمدن اسلامی بودند بپردازند. تعدادی مینیاتور خوب ترکی با طرحهایی ساده و سبکی گشاده و روان به وجود آمدند. نقاشی نمایشی در خور ترکهای مومن نبود و تنها مسیحیان ننگین نام بودند که به نقاشی کردن بر دیوارهای کلیساها و صومعه های خود، با تصاویر قدیسان و صحنه هایی از وقایع زندگی ایشان، ادامه میدادند. از آن جمله مانوئل پانسلینوس که شاید پارهای از خصوصیات شیوه رنسانس ایتالیا را به عاریت گرفته بود، نقاشیهای دیواری کلیسای پروتاتون در کوه آتوس را (1535-1536م)، با روشی آزادتر و جسورانهتر و ظریفتر از نقاشیهای بیزانسی آن زمان، به وجود آورد. سلاطین عثمانی هنرمندان معروفی چون جنتیله بلینی را از ونیز، و شاهقلی و ولی جان، دو مینیاتور ساز نامدار، را از ایران کافرکیش به دربار خود جمع کردند. باید گفت، در ساختن کاشیهای خوشرنگ، عثمانیها نیازی به کمک بیگانگان نداشتند و کاشیهای شفاف خود را با اثری خیره کننده در ساختمانها به کار میبردند. شهر نیقیه با کاشیهای بدل چینی عالیش برای خود نامی به دست آورد. شهرهای سکوتاری و بورسه و هرک، در آسیای صغیر، مراکز عمده پارچهبافی شناخته شدند و با زریها و مخملهای مزین به نقوش گل و گیاهی و به رنگهای قرمز سیر و طلایی خود طراحان ونیزی و فلاندری را تحت تاثیر قرار دادند. قالیهای ترکی فاقد آن جلای شاعرانه قالیهای ایرانی بودند، اما نقش و نگار با شکوه و رنگهای گرمشان سخت مورد پسند اروپاییان بود. کولبر لویی چهاردهم را بر آن داشت که فرمان دهد تا بافندگان فرانسوی از روی قالیهای کاخهای عثمانی تقلید کنند; اما کوشش وی به جایی نرسید و استادی مسلمانان در این فن دور از دسترس مهارت غربیها باقی ماند.
هنر عثمانی در هنگام ساختن مساجد قسطنطنیه به اوج ترقی خود رسید.1 نه مشهد، با آن به هم فشردگی معماری مساجد با شکوهش، و نه اصفهان روزگار شاه عباس صفوی، هیچ کدام نمیتوانست با عظمت پایتخت سلیمان قانونی کوس همسری بزند; و شاید در تاریخ ایران یا اسلام تنها تخت جمشید دوران فرمانروایی خشیارشا بود که تاب این برابری را میآورد. در آن شهر نیمی از غنایم جنگی، که در پیروزیها به دست سلاطین عثمانی میافتاد، در راه ا صرف ساختن بناهایی میشد که در عین حال مظهر خضوع دینی و غرور سلطانی بود; زیرا نیت



<261.jpg>
حرم امام رضا(ع)، مشهد

<262.jpg>
جنتیله بلینی: مدالیون سلطان محمد دوم. گالری ملی، لندن
---

1. در سال 1930 بود که این شهر نام پیشین خود را بازیافت و دوباره استانبول خوانده شد.

سلطان عثمانی بر آن بود که ملت خود را هم باشکوه و هم با سلطه سلاح مرعوب نگاه دارد. سلیمان قانونی با ساختن هفت مسجد به رقابت با جد خود سلطان محمد فاتح برخاست. یکی از این مساجد به نام وی خوانده شده (964 ه ق 1556 م) در زیبایی از مسجد ایاصوفیه پیشی جسته است و با آنکه در ترکیب و تجمع تعدادی گنبدچه به گرد گنبد بزرگ مرکزی از آن تقلید کرده است، اما تقابل میان مناره های سر به فلک کشیده با بدنه کوه پیکر آن خاصیت خیره کنندهای به وجود آورده است. درون مسجد گنجینه بهت آوری است از تزیینات و تجملات: کتیبه های مطلا بر سطح مرمر یا کاشی بدل چینی، ستونهای سنگ سماق، طاقهایی از مرمر سفید یا سیاه، پنجره هایی از شیشهبندهای منقوش که در میان سنگهایی با نقوش توربافت کار گذاشته شدهاند، و منبر کندهکاری شده با دسترنج یک عمر. شاید بتوان گفت جلال و درخشندگی این مجموعه هنری بیش از آن است که نگرنده در مقابل آن احساس خضوع دینی کند یا به نماز بایستد. معماری از اهالی آلبانی به نام سنان این مسجد و هفتاد مسجد دیگر را طرحریزی کرد، و چنانکه مشهور است عمر وی به صد و ده سال رسید.